اعتراف سخت
با همـه بـی نیـازی از دنیـا
برده ی یک وجودِ جاویـدم
آسـمانم پر از سـتاره ، ولی
من فقط یک شهاب را دیدم
او چـه زود از تمامِ من رد شد
کـه هـمـیشـه بـرایِ او دیـرم
سایه هائی که شکلِ خاطره هاست
بـاز افـتـاده رویِ تقــدیـرم
ظـاهـرَن یک عروسـکِ نـازم
طرحِ لبخـندِ من تمـاشائیست
پشـتِ ایـن خـطِ قـرمزِ زیـبا
قصـه ی غصـه هایِ پنهانیست
می سپـارم به بـازیِ گـریه
تیـلـه ی رنگـیِ نگـاهم را
غـایبِ تا همیشه حاضرِ من
بُرده همواره اشک و آهم را
جـمـلاتی عجیب می گویـم
همه یک شعرِ تازه می خوانند
اعـترافم به عشق آسان نیست
از من و دردِ من چه می دانند
خـیره ام تا نهایـتِ ممـکن
بـه همـان آسمـانِ رویائی
کاش می شد کنارِ او باشم
مـرگ بر قیـد و بندِ دنیائی
نوشته شده توسط محمد حسین خوشرفتار در سه شنبه 85/9/14 و ساعت 10:10 عصر |
نظرات دیگران()