فـراری ....
از تو کجـا گـریـزم ؟ ای قـرقـیِ شـکاری
ای آشِـنـاتـر از درد ، مـعـنایِ بـی قـراری
ای سـبـزیِ گذشـته ، ای زردیِ پس از این
خاکستری تر از بغض ، بر لب همیشه جاری
نامت شروعِ عشق است ، سر چشمه ی ترانه
من تشـنه کامِ دل تنگ ، تو برکـه ی بهاری
از جنـگـلِ وجـودم ، آشفتـه رد شـدی و
هر شاخـه ی شکسته ، از توست یادگاری
باقـی تر از تنفس ، یاغـی تـر از هـوائـی
زنـدانیِ دلـم باش ، ای خواهـشِ فـراری
تو مـوجِ سرکشـی و من ساحلم ، بکـوبم
هر ضربه ات در آغوش ، جادویِ ماندگاری
مرگ است آخرِ من ، قاتل چـرا تـو باشی
با جمله ای نفس گیر ، که :
دوستـم نداری
نوشته شده توسط محمد حسین خوشرفتار در سه شنبه 85/9/14 و ساعت 10:8 عصر |
نظرات دیگران()