سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم خواسته دنیا خرده گیاهى است خشک و با آلود که از آن چراگاه دورى‏تان باید نمود . دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن ، و روزى یک روزه برداشتن پاکیزه‏تر تا ثروت آن را روى هم نهادن . آن که از آن بسیار برداشت به درویشى محکوم است و آن که خود را بى نیاز انگاشت با آسایش مقرون . آن را که زیور دنیا خوش نماید کورى‏اش از پى در آید . و آن که خود را شیفته دنیا دارد ، دنیا درون وى را از اندوه بینبارد ، اندوه‏ها در دانه دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهى نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشه‏اى بمیرد . رگهایش بریده اجلش رسیده نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش در گور به عهده برادران . و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت مى‏نگرد ، و از آن به اندازه ضرورت مى‏خورد . و در آن سخن دنیا را به گوش ناخشنودى و دشمنى مى‏شنود . اگر گویند مالدار شد دیرى نگذرد که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند ، غمگین گردند که عمرش به سر رسید . این است حال آدمیان و آنان را نیامده است روزى که نومید شوند در آن . [نهج البلاغه]
جمعه 103 آذر 9: امروز

4 سالگی وبلاگ دفتر خاطرات مبارکزیبایی دنیا توی تغییر کردنشه. اگه همیشه اطراف ما یکجور و یک شکل باقی می موند دیگه زیبایی وجود نداشت. به نظر من بزرگترین هنر خلقت توی اینه که با اینکه همه چیز در طبیعت همواره در حال تغییره اما هماهنگی و حرکت به سمت تعالی، ویژگی ثابت همه دورانهاست. چیزی توی دنیا نیست مگه اینکه نگاهش به طرف کمال باشه. حتی روزها و سالهای عمر ما که توی تسلسل ثانیه ها گم میشن دارن کتابی رو ورق میزنن که یه روز به آخر میرسه. آدمهای اطراف ما هم تغییر میکنن. چیزی توی وجود همه هست که اونها رو وادار میکنه مسیر رشد و کمال رو طی کنن البته این راه نه اونقدر تاریک و مه آلوده که نشه توی اون قدم برداشت و نه اونقدر واضح و روشن که چشم بسته بشه از پیچ و خمهاش عبور کرد. کسی که میخواد پرواز کنه باید حتی بدون بال پریدن رو هم یاد بگیره. کسی که میخواد از دیوارهای شک و تردید عبور کنه باید نیلوفر شدن رو بلد باشه.
شاید این دفتر خاطرات، که امروز، به انتهای فصل چهارم خودش رسیده واسه خیلی ها یه دفترچه ساده و بی اهمیت باشه اما برای من، برای محمد، پله های رسیدن به کمال و زیبایی بوده و هست. چه بسا نوشته هایی که با الهام از یه نظر ساده آفریده شدند و یا خاطره ها و حرفهای نگفته ای که توی سه نقطه های جملاتم خودشون رو پنهان کردند. نوشته هایی که باهاشون گریه کردم، خندیدم، ترسیدم، به فکر فرو رفتم و...! فقط خدا میدونه توی این یکسال آینده چی به این وبلاگ و نویسنده اش میگذره. براشون دعا کنین.

 

 

 

 


نوشته شده توسط محمد حسین خوشرفتار در سه شنبه 85/9/14 و ساعت 12:15 صبح | نظرات دیگران()
فهرست موضوعی یادداشت ها

بالا

بالا